نسترن وثوقی

نسترن وثوقی از شاعران خوب درعرصه شعرسپید و مدرن در ادبیات امروز ایران است
ایشان ساکن زنجان عاشق کوهنوردی و طبیعت , اهل کتاب و مطالعه و از نویسندگان مدرن ادبیات ایران زمین می باشند.
اهل نوشتن از خود و تعریف و تمجید از نوشته هایش نیست و کمتر خود را درگیر هیاهو ها و ایسمهای رایج در ادبیات و محافل خصوصی می کند. سبک شعرهای وی مدرن به دور از واژه های دیر فهم و مبتنی بر ایهام و ایجاز می باشد , در شعرهای ایشان طبیعت , عشق و زندگی,حیات و تولد و انتظار و نا امیدی به بهترین شکل ممکن مطرح شده , کوتاه ,همراه با ایهام با طرح پرسش در ذهن مخاطب در پایان شعر که مخاطب را به تعمق بیشتری وا می دارد.

نسترن وثوقی
نسترن وثوقی

نسترن وثوقی عاشق کوهنوردی ومحیط زیست و همچنین مدرس مبانی حفظ محیط زیست درکوهستان و عضو هیئت کوهنوردی استان زنجان می باشد ؛ و به قول خودشان اگر روزی بین کوهستان وشعر چیزی رابخواهندانتخاب کنند کار سختی برایشان خواهد بود.
در پایان چند شعر از مجموعه اشعار این شاعر و نوشته ی زیبایی از ایشان را که دروبلاگ ایشان موجود هست را برایتان انتخاب کرده ایم.

خوش حالم که مجبور نیستم، مدرسه بروم! خوش حالم که دیگر از این بزرگ تر نمی شوم! از این غمگین تر! خوش حالی من شکل بزرگ تری از اندوهی است که به شکل بزرگوارانه ای با واقعیت های این دنیا کنار آمده است. خواهی نخواهی دو فصل نیمه ی دوم سال، فصل های محبوبِ من هستند! نه این که دل تنگ نمی شوم. نه این که غم خرخره ام را نمی جود. ولی این اندوه جان کاه را دوست دارم. اصلن هر چیزی که قصد جانم را می کند، دوست دارم.

پاییز امسال شاید شاعرانه ترین برای من باشد! پر از شعر و بغض و دل تنگی! این غصه بی پایان را دوست دارم، چون آرام و بی صدا دارد مرا از پا در می آورد!
بعد از این همه ی این ها را برای تو می نویسم! هر کس می خواهد بخواند! آدم باید همیشه کسی را داشته باشد که برایش بنویسد حتا اگر آن کس، سطری از نوشته هایَ ش را نخواند!
ولی تو می خوانی شاید امروز نه، شاید فردا! فردا هم نباشد روزی دیگر بالاخره خواهی خواند! و وقت خواندن تمام دردی را که با رفت و آمد هایت به جانم ریختی را حس خواهی کرد. خواهی فهمید چطور زنی که در آستانه ی فصل های گرم و سرد سال هاست به انتظارت ایستاده، ناگزیر از این حسِ بی زوالِ خواستنِ، به رهایی فکر نکرد!
به رهایی فکر نکرد چون عشق رهایی بود! خود پرواز بود. و آدمی عاشق آزادی است! تو باز هم از من دور می شوی و این دوری هیچ ربطی به فراق های قبلی ندارد.
مدت هاست که از تب و تابِ رسیدن افتاده ام! به همین رفتن ها دل خوشم. به خودم به تو و همین غم ها و شادی های ریز و درشت مان!
می دانم که در پس خنده های ظاهرن بی خیال تو، اندوه دل کندن از شاعرانه های زنی ست که جوهر هیچ قلمی را بی خیال تو، هدر نکرد!
می بینی هنوز با تمام این دل نگرانی ها، همیشه جایی برای خوش حالی هست! خوش حالی این که مجبور نیستم، مدرسه بروم! خوش حالی این که از اولین مهری که دانشگاه رفتم، بیست سال می گذرد! و آن دختر پر شور و حالِ مهرماهِ بیست سالِ پیش، هنوز همان قدر دیوانه است! هنوز سرسخت است طوری که سرش به هر سنگی که می خورد، نمی شکند!
پی نوشت: ندارد!

برگرفته از وبلاگ نسترن وثوقی nvosonghi.blogfa.com


بعد از تو‎

من‎

‎سوژه های زیادی

برای شعر گفتن دارم‎

تو بعد از من‎

‎چه داری؟‎

“نسترن وثوقی”


تو می توانی نیایی,

ولی من

نمی توانم منتظرت نباشم!

“نسترن وثوقی”


شک ندارم ,

تونیمه ی دیگرمنی

همان نیمه ای

که بادباخودبرده است….

“نسترن وثوقی”


بهار

تابستان

پاییز

زمستان !

نه !

در فصل دیگری

دوستت دارم !

“نسترن وثوقی”